"مدتی هست در آزارم و می دانی تو
به کمند تو گرفتارم و می دانی تو"
مدتی هست که اینجا دیگر
نیست جایی که به من شور دهد
تلخ تلخ است اینجا
دیگر اینجا نفسی نیست که آن
باشد بادی و بر من بوزد
آسیاب بادی
مدتی هست که ثابت مانده ست
باد باید باشد
تا که آن زنده شود
من که دیگر مردم.
ای کاش هنوز،
همچنان می خواندم:
"مدتی هست در آزارم و می دانی تو
به کمند تو گرفتارم و می دانی تو"
گر دگر بار آید و من باز دوباره خواندم،
اینبار اینچنین می خوانم:
مدتی هست در آزارم و ای کاش
لحظه ای می دانستی تو....
کلمات کلیدی: